یک سطح دو بُعدیِ ایستا، تجربهای بیتحرک است، بنابراین پایهی هر فرایند زنده، تناقضی درونی است که میتوان به شیوههای گوناگون حساسیت بصری در آن ایجاد کرد و فضای اثر را فعال و در عین حال متعادل ساخت. ماهیت سرزندگی یک تصویر از تنشهای میان نیروهای فضایی حاصل میشود که از نبرد حاصل برای جذب و دفع میان این نیروها ناشی میشوند. در زیر راه های ایجاد تناقض و تعادل در تصویر عنوان میکنیم.
تجربهی ایجاد فضا بر پایهی حرکت بالقوهی واحدهای بصری مختلف بر سطح تصویر قرار دارد. این حرکات در صورتی میتوانند دریافت شوندکه معیار رجوع یعنی سطح دو بعدی تصویر، مشخص باشد؛ دیدن اشیاء در حرکت، بدون تصور یک زمینه برای آنها ممکن نیست.
در سطح عاطفی و معنوی نیز نیروهای ذهنی ما همواره میل به برقراری تعادل دارند. تصویر تجسمی نیز چون موجود زندهای است که نه تنها احساس بلکه ادراک نیز باید بشود. در این مطلب راههای ایجاد تعادل بر پایه تناقض عناصر بصری را مرور میکنیم.
کادر
نیروهای سازماندهی که به سمت نظم فضایی و پایداری میروند، گرایش به شکل دادن واحدهای بصری در گروهبندیهای بسته و فشرده دارند. تماشاگر در مقابل موقعیت دیدنی پیچیدهای به جستوجوی شکلی میپردازد که پایداری بصری بیشتری نشان بدهد، یا با آنچه در پیرامونش است مناسباتی کمتر آشفته داشته باشد. عامل کادر میتواند روی دو بعدی بودن سطح اثر بگذارد و از واحدهای خطی باز، تجربهی یک نقش بسته را بوجود آورد؛ همچنین میتواند انواع دیگر بُعدها را امتحان کند. برخی پیوندهای درونی مخفی میان نقطهها، خطها،نقشها، رنگها و ارزشها به طور روانی در مجموعههای دو یا سه بعدی برقرار میشود. شاید عامل کادر از عوامل نزدیکی و شباهت پرمعنا باشد.
تداوم
هر واحد خطی دچار نوعی رخوت است و گرایش به امتداد یافتن در مسیری ثابت دارد، با حرکتی ثابت. خط راست در تداوم خویش گرایش دارد که به صورت مستقیم دیده شود، خط منحنی به صورت منحنی و خط مواج به تکرار مستمر وزن اصلی خویش. این تداوم خطی با ایجاد گروههایی با نظم ساده به شکل گرفتن تصویر کمک میکند و یکی از راههای مؤثر برای بههم پیوستن عوامل ناهمخو است و از این طریق کاهش نقش تصویر به تعدادی واحد که میتوانند به طور کامل در یک عمل دقت جذب شوند. این تداوم در مورد درجه یا شدت تغییرات رنگی ارزش و خودرنگ نیز اعتبار دارد. چشم تغییر و تبدیل رنگها و ارزشها را به همان شیوهای که خط را دنبال میکند پی میگیرد.
مناسبات بصری
محدودیتهای سیستم عصبی ما نه تنها محدودیتهای فضایی را، بلکه جای محدودیتهای تجربهی فعال بصری را نیز تعیین میکند. تصویر به مثابهی تجربهای زنده نمیتواند برای مدتی طولانی در ساختاری منجمد بماند. برای آنکه تصویر ارگانیزمی زنده باشد لازم است مناسبات درونی مدام تغییر یابند. به چشم و ذهن باید با مناسبات بصری پر تحرک خوراک رساند. تنوع مراجع در طراحی میتواند انگیزهی ضروری برای تمرکز دقت روی سطح تصویر را فراهم کند. هدف نهایی سازماندهی تجسمی، ساختاری از حرکت است که ما را به طور فزایندهای به تشخیص روابط فضایی همیشه نوی وادار میکند، تا آنکه تجربه به اشباع کامل فضایی خود برسد. انسجام فضایی تصویر، به تدریج که مناسباتی نو مطرح میشوند تحرک مییابد تا وضوح نهایی خود را در تصویر تجسمی به عنوان مجموعهای بهدست آورد. [کِپِس: ۴۹]
سازماندهی نور و وزن
ادراک بصری فرایند کار چشم است. سازماندهی تصویر به معنی سنجش و ایجاد ارتباط میان متفاوتهای دیدنی ـ روابط تیره روشنی، ارزش، اشباع، بافت، موقعیت، شکل، جهت، فاصله و بُعد ـ از طریق فعالیت عصبی ـ عضلانی چشم است. فعالیت از هم گسسته، مصرف انرژی عصبی را بالا میبرد. چشم در کار خویش همانقدر به فعالیت احتیاج داد که به استراحت. تکرار منظم، یا تناوب منظم شباهتها و یکسانیهای نوری به سازماندهی تجسمی توازن میبخشد. و برای حفظ انرژیهای بصری، سطح تصویر باید ساختار سازماندهی شده داشته باشد.
به بیانی دیگر مناسبات بخشها با یکدیگر و با کل (به اضافهی عنصر زیبایی رنگ) زیبایی را آنطور که به چشم میآید، میسازد. زیبایی در چیزهای قابل رؤیت، همچون در هر چیز دیگر، در تقارن و تناسب است.
منبع قابل استناد:کِپِس، جئورگی، زبان تصویر، ترجمه فیروزه مهاجر، تهران، سروش، ۱۳۸۲.